ميخواستن لره رو شكنجه روحي بدن، ميفرستنش تو يك اتاق گرد، ميگن برو يك گوشه بشين!
لره تو مسجد سليمان مسجد مي سازه بالا در مسجد مي نويسه بزودي نماز صبح يک رکعت بدون وضو
يك بار يك زن لر به حمام ميرود و شير اب داغ را باز ميكند و داد ميزند سوختم و شوهرش كه ميخواست به او كمك كند به اتش نشاني تلفن ميزند
از لره مي پرسن خدا كجاست ؟ مي گه نمي دونم ولي هر جا هست ابوالفضل نگهدارش باشه